محبوبم...
گاه به خانه ی کوچکمان فکر می کنم.
به قاب عکسی که ما را محکمتر از همیشه، کنار هم نگه می داشت
درست شبیه یک بیلبورد کوچک، که روی دیوار نصب شده بود و خوشبختی را برایمان تبلیغ می کرد.
خانه، شهر کوچکی بود که آینه، دریا، پنجره و آسمان را با هم داشت.
کاناپه، قرارگاهی عاشقانه
و آشپزخانه رستورانی بود که تنها میزش را همیشه برای ما رزو کرده بودند.
جای خالی تو، جالی خالی نیمی از آدم هاست، که نیم دیگرش رو به تراس، سیگار می کشد.
بخاطر من نه...!
بخاطر خوشبختی
بخاطر قرار های عاشقانه
بخاطر دریایی زلال
بخاطر آسمان و هوایی پاک...
به خانه ات برگرد.
"حمید جدیدی"